:. کودک سرا - فروشگاه اینترنتی محصولات کودک 66761186 .: بارداری,
نی نی,
نوزاد,
كودك,
والدین,
كودكان,
سیسمونی نوزاد,
تربیت نوزاد,
اسباب بازی,
پوشک,
دی وی دی ,
سی دی,
بیبی انیشتین,
کودک متفکر,
سی دی آموزشی کودکان,
آموزش زبان کودکان,
فروشگاه اینترنتی ,
انیشتین كوچولو ,
خرید اینترنتی,
نسخه اورجینال,
آموزش زبان انگلیسی به کودکان,
موسیقی کودکان,
کوچولو ,
بچه ,
سیسمونی نوزاد,
دانلود رایگان ,
ارزانترین قیمت,
سرگرمی ,
بسته آموزشی,
خرید در منزل,
کودک شما میتواند بخواند,
قصه های ایرانی ,
کتاب داستان,
دانلود قصه,
مجموعه بريني بي بي,
مجيك اینگیليش ,
وبلاگ,
فروشگاه نی نی,
بازی کودکان,
تربیت کودکان,
روانشناسی کودک,
شعرکودک ,
آگهی,
خرید بی بی انیشتین ,
بی بی انیشتین فارسی
یکی بود یکی نبود. در یک بعدازظهر آفتابی، کفشدوزک کوچولوی قصه ما با دوستانش مشغول بازی قایم باشک بودند که یکدفعه دیدند باغبان مهربان یک گل زیبای جدید را در گوشه باغچه کاشت. این گل بسیار زیبا و خوشرنگ بود. به همین دلیل دون دون و دوستانش تصمیم گرفتند به کنار او بروند و با او دوست شوند، چون آنها تا به حال گلی به این شکل ندیده بودند!
همگی به آرامی به گل جدید نزدیک شدند و به او سلام کردند اما گل هیچ جوابی به آنها نداد. آنها خیلی تعجب کردند و دوباره با او حرف زدند و اسمش را پرسیدند اما گل همینطور ساکت سر جایش ایستاده بود و چشمانش را بسته بود.
دون دون و دوستانش کمی منتظر شدند اما وقتی از گل جوابی نیامد آنها هم از یکدیگر خداحافظی کردند و رفتند.
شب وقتی دون دون به همراه خانوادهاش مشغول خوردن شام بود برای آنها تعریف کرد که امروز یک گل جدید به باغچه اضافه شده ولی با آنها دوست نشده. مادر دون دون در پنجره را باز کرد تا هوای تازه بیاید و یکباره نسیم خوشبویی وارد اتاق شد و آنها از این بوی خوش خیلی خوشحال شدند و شامشان را با اشتهای بیشتری خوردند...
چند روزی گذشت ولی کفشدوزکهای کوچولو نتوانستند با گل جدید دوست شوند، تا اینکه شبی از شبها که دوباره بوی خوشی فضای باغچه را پر کرده بود از بیرون خانه دون دون صدای گریه آرامی به گوش میرسید. دون دون از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد اما زیر نور ماه نتوانست ببیند که چه کسی گریه میکند، پس به همراه پدرش به باغچه رفتند تا ببینند چه کسی گریه میکند؟ همینطور که جلو میرفتند به صدا نزدیکتر میشدند تا اینکه رسیدند به گل تازه وارد!
دون دون با تعجب از گل پرسید: «سلام گل زیبا، چرا گریه میکنی؟»
گل با گریه جواب داد: «سلام دون دون، من خیلی تنهام و هیچ دوستی ندارم برای همین غصه میخورم.»
دون دون با تعجب پرسید: «اسم مرا از کجا میدانی؟ در ضمن ما خواستیم با تو دوست شویم ولی تو جوابی ندادی؟»
گل اشکهایش را پاک کرد و گفت: «من صدای شما را میشنیدم ولی نمیتوانستم با شما حرف بزنم چون روزها خواب هستم، اسم من گل شب بوست و من فقط شبها بیدار هستم. به همین دلیل هم نمیتوانستم با شما دوست شوم. من شبها باز میشوم و بوی خوشی را به همراه نسیم در فضای باغچه پخش میکنم اما اینجا همه شبها خواب هستند و من تنها میمانم و در این تنهایی غصه میخورم.»
پدر دون دون با تعجب گفت: «پس این بوی خوشی که چند شب است در فضای باغچه پیچیده بوی توست؟... نگران نباش من با بقیه کفشدوزکها صحبت میکنم و با هم به تو کمک میکنیم تا دیگر شبها تنها نباشی.»
گل شب بو از آنها تشکر کرد و آنها به خانه بازگشتند.
فردای آن روز پدر دون دون با بقیه صحبت کرد و از همه خواست تا اگر کسی فکری به ذهنش میرسد برای کمک به گل شببو به همه اطلاع دهد.
چند روزی گذشت. دریک شب مهتابی که دون دون در تختش دراز کشید بود تا بخوابد دوباره بوی گل شب بو را احساس کرد و دلش برای او خیلی سوخت و شروع کرد به فکر کردن، فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد تا اینکه یک فکر خوب به ذهنش رسید...
یادش افتاد که در طرف دیگر باغچه یک کرم شبتاب زندگی میکند که او هم فقط شبها بیدار است و تنهاست. صبح روز بعد دون دون با پدرش درمورد کرم شب تاب آن سوی باغچه صحبت کرد پدرش با خوشحالی لبخندی زد وگفت: «آفرین دون دون جان چرا به فکر خودم نرسید! امشب با همه صحبت میکنم تا به دیدن کرم شبتاب برویم و از او بخواهیم تا با گل شببو دوست شود.»
شب که شد چند تا از بابا کفشدوزکها به دیدن کرم شبتاب رفتند و موضوع را برای او تعریف کردند و کرم شبتاب هم که شبها تنها میماند خوشحال شد و خواسته آنهارا پذیرفت و همگی به سوی گل شب بو حرکت کردند. وقتی به کنار شب بو رسیدند پدر دون دون به گل شب بو کرم شبتاب را معرفی کرد و گل شب بو بسیار خوشحال شد و از او تشکر کرد اما پدر دون دون گفت: «ما کاری نکردیم تو باید از دون دون تشکر کنی که به یاد آقای کرم شبتاب افتاد.»
گل شب بو بسیار خوشحال شد و از دون دون تشکر کرد و همه به دون دون با این فکر خوب آفرین گفتند... حالا دیگر هم شبها باغچه خوشبو بود هم کرم شبتاب و گل شب بو تنها نبودند.
امروز : پنجشنبه 17 آبان 1403
کل مطالب : 11049
نظرات : 452
تعداد اعضا : 8990
به روز شده : پنجشنبه 17 آبان 1403
تولد کودک سرا : سه شنبه 10 مرداد 1391
نکاتآموزنده
«دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ کَدُعَاءِ النَّبِیِّ لِاُمّتِهِ. دعایی که پدر برای فرزند میکند، همانند دعایی است که پیامبر صلی ا... علیه و آله برای امّت خود مینماید.»